دو فرآیند مختلف یادگیری زبان دوم

یادگیری هر زبان را باید به دو نوع تقسیم کرد:

اول یادگیری زبان به صورت عام:

این نوع یادگیری به معنای یادگیری دستور زبان یعنی یادگیری واژه‌ها (به لحاظ تلفظ، معنی و ساخت)، همچنین چگونگی کنار هم قرار دادن واژه‌ها برای ساخت گروه و جمله (قواعد نحوی) و قراردادن جملات در کنار هم برای ساخت متن است. این توانایی سبب می‌شود کاربر زبان قادر باشد مفاهیمی را که در ذهن دارد به زبان دوم بیان کند، یک مفهوم را به صورت‌های مختلف بیان کند و به صورت کاملا بی‌نهایت بتواند معنایی را که در ذهن دارد به زبان دوم بیان کند.

دوم یادگیری کاربرد زبان:

برخی واژه‌ها علاوه بر معنای اولیه و کاربرد عام دارای یک معنای ثانویه و خاص‌تر هستند، برای مثال «واجب» به معنای «ضروری» است. اما همین واژه یک اصطلاح فقهی است و معنای خاصی را به ذهن متبادر می‌سازد و نمی‌توان در مورد امر «واجب» فقهی واژه «ضروری» را به کاربرد و مثلاً گفت نماز ضروری است، بلکه باید گفت نماز «واجب» است. چرا که معنای ضروری عام‌تر از معنای واجب فقهی است و هر ضرورتی را شامل می‌شود. در انگلیسی نیز مثلاً واژه law علاوه بر این که به معنای «قانون» به کار می‌رود به طور خاص به «علم حقوق» اطلاق می‌شود.
این موضوع در مورد اصطلاحاتی که در موقعیت‌های خاص بیان می‌شوند هم صدق می‌کند. ساخت این اصطلاحات یا جملات از همان قوانینی تبعیت می‌کند که در مورد اول یادگیری ذکر شد، اما از آنجایی که در زبان به کرات در موقعیتی خاص به کار برده شده به نظر می‌آید همیشه باید در آن موقعیت باید به کار روند. این جملات مانند جملاتی که در احوالپرسی و تعارفات به کار می‌روند کاربرد کلیشه‌ای پیدا کرده‌اند. حسن این کاربرد کلیشه‌ای برای زبان‌آموز این است که با حفظ و به کاربردنشان در موقعیت مربوطه می‌تواند نیاز خود را مرتفع سازد. مثلاً در زبان فارسی وقتی وارد مغازه‌ای یا هرجایی که خدماتی را ارائه می‌دهد می‌شوید فرد مسئول می‌گوید: بفرمایید befarmaiid (یعنی چه چیزی می‌خواهید؟ یا امرتان را بفرمایید.) در زبان انگلیسی در این موقعیت می‌گویند ?May I help you اما وقتی چیزی از مغازه‌دار می‌خرید، آن را معمولاً در کیسه‌ای می‌گذارد و می‌گوید: بفرمایید befarmaiid. معادل این جمله در انگلیسی می‌شود: Here you are.
این اصطلاحات را باید به عنوان یک واحد معنایی و به سان یک واژه منفرد همراه با کاربرد آن به خاطر سپرد. به علاوه نمی‌توان آن‌ها را کلمه به کلمه ترجمه کرد، بلکه باید به صورت یک واحد معنایی معادل آن را در زبان دیگر بیان کرد.
آنچه در برخی شیوه‌های آموزش زبان به زبان‌آموز یاد داده می‌شود تنها همین نوع دوم است. کتاب‌هایی با موضوع انگلیسی در سفر، انگلیسی در تجارت، پانصد جمله پر کاربرد و… همگی جملاتی را به زبان‌آموز یاد می‌دهند که در موقعیت‌های خاصی کاربرد دارد. کافیست زبان‌آموز این جملات را به صورت کلیشه یاد بگیرد و درست مانند یادگیری یک واژه آن جمله را به کار برد. در آن صورت می‌تواند در موقع لزوم با به کار بردن جمله مربوطه نیاز خود را مرتفع سازد، اما فراتر از آن نمی‌تواند زبان را به کار ببرد. یعنی زبان‌آموز به سختی می‌تواند در یک موقعیتی که در آن کتاب‌ها بیان نشده، منظور خود را بیان کند و جمله جدیدی تولید کند. علت آن است که چگونگی ساخت گروه و جمله در زبان دوم را یاد نگرفته است تا بر آن اساس هر مفهومی را که در ذهن دارد بیان کند.
آنچه شایان اهمیت است این است که یادگیری از نوع اول با یادگیری از نوع دوم دو پروسه متفاوت را در ذهن داراست. نوع اول یادگیری از جنس یادگیری منطقی است؛ حال آن که در پروسه دوم یادگیری از جنس حفظ کردن است. حفظ کردن این جملات به هیچ روی به معنای یاد گرفتن یک زبان نیست، هرچند دانستن کاربرد یک جمله بخشی از دانش زبانی است. اکنون به تفصیل تفاوت این دو نوع یادگیری را با مثال روشن می‌کنیم.

یادگیری نوع اول:

یادگیری نوع اول درست مانند یادگیری اعداد است. در اعداد صفر تا 9 اعداد پایه هستند و برای شمارش به کار می‌روند. با این اوصاف 5 تخم مرغ با 5 مداد به لحاظ تعداد برابرند، هرچند جنس این دو متفاوت است.
در صورت اعداد تعدادی جایگاه وجود دارد که هر کدام دارای ارزش منحصر به خود است، این جایگاه‌ها عبارتند از: یکان، دهگان، صدگان، هزارگان و… . هر کدام از این جایگاه‌ها دارای ارزشی متفاوت از دیگری است، لذا مثلاً عدد 5 در جایگاه یکان به معنای 5 واحد، در جایگاه دهگان به معنای 50 واحد، در جایگاه صدگان به معنای 500 واحد، در جایگاه هزارگان به معنای 5000 واحد و به همین ترتیب در هر جایگاهی ارزش عددی خاص آن جایگاه را دارد. از این‌رو 345 با 354 و 534 شکل و معانی متفاوتی دارد. چرا؟ یعنی 345 به معنای 5+40+300 است. 354 به معنای 4+50+300 است، 534 به معنای 4+30+500 است. لذا در هر کدام از این صورت‌های عددی عدد 5 معنای متفاوتی دارد: در اولی 5 در جایگاه یکان است و از این‌رو به معنای 5 واحد است، در دومی 5 در جایگاه دهگان است و به معنای 50 واحد است، در سومی 5 در جایگاه صدگان است و به معنای 500 واحد است. به عبارت دیگر جای قرار گرفتن هر کدام از اعداد پایه در یک گزاره عددی، ارزش و معنای آن را تعیین می‌کند. پس برای یاد گرفتن شکل و معنای بی‌نهایت عدد لازم نیست تک‌تک صورت‌های عددی را به خاطر سپرد و یا آنقدر صورت عددی دید و معنا و شکل آن را درک کرد که در این امر به مهارت رسید. خیر. یک راه بسیار کوتاه و مستقیم برای یادگیری اعداد وجود دارد: کافیست معنا و شکل صفر تا 9 را آموخت، جایگاه‌های یکان، دهگان، صدگان، هزارگان و … میلیون و میلیارد و معنای آنها را یاد گرفت. در این صورت هم می‌توان معنای اعداد 563،892،679،848،900، 5438، 65684، 783678 و بی ‌نهایت عدد دیگر را فهمید و هم این اعداد و بی‌نهایت عدد دیگر را تولید کرد (ساخت). می‌توان معنای دو صفر در جلوی عدد 9 و فرق آنها را تنها با تفاوت جایگاه آنها توضیح داد. صفر اول از سمت چپ در جایگاه یکان و به معنای هیچ و صفر دومی از چپ در جایگاه دهگان و به معنای ده واحد است. به همین سادگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *